پيام عشق در قرن
بيستويکم
پيام عشق است، و به خانم باغبان
(KA)
ارسال ميشود.
و
ادعا ميكند كه از طبيعت حفاظت كرده است و عمدتاً بر كل جهان
ارسال ميشود.
اول به تو، زيرا عشق من را ، توسط تو به كمال آورده است.
يك
كمال، كه بيگناهي آن با اين پيام به قطعيت ميرسد.
عشق مانند يك گل مرداب است، كه توسط مرداب حركت ميكند.
اما زيبايي خود را حفظ ميكند.
اين پاكي براي من شناختي بزرگ به همراه داشته است، كه قلب من
به تنهايي قادر به پيروزي آن نبود.
توسط اين شناخت موفق شدم با يك قلب ديگر زندگي كنم، كه آنقدر
بزرگ است كه جهان را دربرميگيرد.
توآنجا نبودي، زماني كه من این عشق را تجربه كردهام.
از اين جهت تو نميتواني اين عشق باشي و من اين را كاملاً واضح
بيان ميكنم، كه من هم اين عشق نيستم، بلكه عشق خدا است.
ما
دليلي هستيم، تا اينكه اين عشق را بشناسيم.
تو قوي بودهاي و در مقابل من يك ديوار ضخيمي از اميدواري،
انتظارات و آرزوهايي را ساختهاي تا اينكه عشق را نشناسيم.
من هر سه اين كلمات را، همان هايي كه براي هر شخصي مشخص
ميباشند و قابل اهميت هستند و براي من مثل يك ديوار قطور به
نظر ميآمدند در خودم كٌشتم تا اينكه عشق را بشناسم.
و من در بين راه به اين شناخت بزرگ رسيدهام كه اين عشق خداست.
حالا اينجا من از تو چند سئوال آشكارا دارم.
چه كسي به تو حق داده است، اين سه كلمه را در مقابل من علم
كني؟ زماني كه تو از عشق هيچچيزي نميخواستهای بشنوي.
كجاست عشق تو؟ ، كه ساليان دراز از من و دنيا و عمدتاً از خدا
مخفي كردهاي؟
چرا عشق خود را نشان نميدهي، اگر تو از عشقت نميخواهي
سوءاستفاده كني؟
من گداي عشق تو نيستم، اما تو من را متهم كردهاي.
این تهمت را به من زدهاي كه از تو رابطه جنسي ميخواستم و اين
را انجام ندادهام.
اتهامي كه من را وادار ميكند، از مقام عشق دفاع كنم.
عشقي كه در دل من طنين انداخته است. آن چنين بزرگ بوده است كه
من خود را از آن نميتوانستم جدا كنم.
دست خودم نيست، كه توجه خودم را به آن جلب نكنم و من مطمئن
هستم كه كليد عشق در آسمان است. از آنجا كه من متولد شدهام.
من براي مسئولیتی كه دريافت كردهام هوشیار هستم.
براي تو و همه دنيا.
من مكرراً به پيش تو آمدهام، و من هرگز از جانب تو پذيرفته
نشدهام.
اما كسي كه به سوي من بيايد او را پذيرا خواهم شد زيرا من هم
از طرف عشقي بزرگ پذيرفته شدهام.
عملي كه تو انجام دادهاي، درست بوده وكاري كه من انجام
دادهام و خواهم داد نيز درست بوده و هست و خواهد بود.
در رابطه ما كه فقط يك رابطه افلاطوني بوده، من هميشه وفادار
بودهام.
وفاداري نسبت به تو و دنيا و قبل از هر چيزي نسبت به خدا.
در حقيقت احتياجي ندارم كه يك رابطه جديدي را شروع كنم.
زيرا عشق به دنيا نيازهاي جنسي من را برآورده ميكند.
اما به خاطر اين كه در ابتدا يك آدم و حوا وجود داشته است، من
به جستجوي حواي خود هستم.
كه او كلمه، عشق و خدا را حفظ كرده است.
تا اين كه ما به بچههايمان در روي عرصه هستي بتوانيم كمك
بكنيم.
تو يك دفعه به من گفتهاي، كه تو ميخواهي به من بگويي، چه
وقتي ما با همديگر در اين باره صحبت ميتوانيم بكنيم.
اگر زمان آن هنوز نرسيده است پس اين زمان هرگز نميرسد.
كه ما با همديگر به عنوان آدم و حوا در مورد هستي بتوانيم بحث
كنيم.
به خاطر اين كه عوامل اين واقعيت را نابود كنيم كه ما را از
بهشت بيرون كرده است.
من عطف به اين گفتگو دارم و جملات زير براي تو و ديگر زنان
است.
كه با من ميخواهند آشنا بشوند.
اگر تو حوا هستي، پس اين پيام براي تو است، اگر تو نبودي،
آرزوي ساعات خوبي را نزد يكي از فرزندانم براي تو دارم و به تو
ميگويم، كه هيچ يك از آنها عشق اشتباه ندارند.
كسي كه به من اعتماد دارد، بايد بداند، كه من هم براي حوا و هم
براي دنيا موظف هستم.
و وظايف من عبارتند از اينكه :
كه من عشق بعدي را مانند خويش دوست بدارم همانطوري كه خدا من
را دوست دارد و خواهد داشت.
بدين خاطر زماني که ا و شروع يك رابطه جديد ديگري را آغاز
كند من او را آزاد خواهم گذاشت كه او با انتخاب خودش خوشبخت
بشود. اما زماني كه او در آينده هم تنها گذاشته شود.
من
او
را دوباره به آغوش خواهم كشيد، اگر او به نزد من دوباره
بازگردد.
اما من به او اين اجازه را نميدهم كه او عشق را در بدبختي خود
سهیم نماید.
من در اختيار هر كسي هستم كه او به من احتياج دارد، كه روح
خود را براي عشق به كار گيرد.
اما هر كسي سعي كند كه من را با پول بخرد بايد بداند، كه قدرت
عشق خريدني نيست.
اينجا تفاوتي مابين قدرت عشق و پول وجود دارد.
با اين پيام من عمل نيکم را انجام داده ام.
و خدا اعمال من را كه براي او رضايتبخش نبوده است با اين پيام
ببخشاید.
و من با خدا و عشق او متحد ميشوم.
و
خدا عروس من را در كنار من قرار خواهد داد تا اينكه كلمات
آسماني او به واقعيت درآيد.
اميد ، انتظار و آرزوي من در اين است.
اميد من:
خدا
من را دوست بدارد.
انتظار من: خدا در كنار من باشد، آن طوري كه من در كنار او
بودهام.
آرزوي من: عدالت ميباشد، مانند خدا كه آدم و حوا را خلق كرد.
|